سفرنامه سامين
سلام عزيزم من در طي اين هفته اي كه برات پست نذاشتم تهران بوديم رفتيم ماشين بخريم عزيزم به شما هم خيلي خوش گذشت البته هواي تهران آلوده بود وشما را زياد بيرون نبرديم وپيش مامان محبوب وبابا مقيم وعمو مهدي بودي ومن وبابا مازيار برات ميرفتيم خريد حالا سر فرصت برات جزئيات را مينويسم ...
نویسنده :
مامان روجا
12:01
پیشی مامانی بخورمت الهی
ماهگرد پانزده ماهگی
سلام عزيزم امروز 14 ماهگيت تموم شد رفتي داخل 15 پانزده ماهگي ديگه ماماني كم كم داري بزرگ ميشي واسه خودت مردي شدي عزيزم  ...
نویسنده :
مامان روجا
12:10
پسرم بهشت بدون تو را نميخواهم
عزيزم امروز روز مادره وقتي مادر شدم هنوز طمع شيرين آنطور كه ديگران ميگفتن نچشيده بودم آما وقتي براي اولين بار توبغل من قرار گرفتي فهميدم اين چه طعمي هست اكنون مادرم را عاشقانه تر دوست ميدارم ميدانم مادر يعني چه ميدانم انتظار يعني چه ميدانم غصه يعني چه وشادي چيست پسرم تو معني دوست داشتن را به من فهماندي باتو معني عاشق شدن را هم فهميدم گفتن بهشت زير پاي مادر هست پسرم ...
نویسنده :
مامان روجا
12:41
تكيه گاه مادر
پله پله تا بزرگ شدن
سلام عزيزم اول از همه يك عذرخواهي كاملا بزرگ از پسر گلم بكنم كه 1 هفته به وبش سر نزدم ماماني اين هفته خيلي سرم شلوغ بود اميدوارم بتون زود به زود وبتو آپ كنم پسر ماماني خيلي ديگه مردشده كارهاي بامزه خيلي انجام ميده كلمات جديد ياد گرفته ماماني خيلي برام ناز ميكني وقتي ماماني دراز ميكشه مياي صورت نازتو ميذاري رو صورتم ماماني بعضي اوقات ميري روي صندلي اسبيت اون بالا واي ميستي كه خيلي خطرناكه عزيزم مواظب خودت باش ...
نویسنده :
مامان روجا
12:15
تعطيلاتي كه گذشت پسر شلوغ ماماني
پنجشنبه گنجشكك اش مشي من پنجشنبه كه شما را گذاشتم خونه مامان انيس وقتي از اداره رفتم خونه چقدر بهت خوش گذشته بود همهش داشتي دور ميزدي وكيف ميكردي ميرفتي اتاق خاله مرجان اذيتش ميكردي وكتابها وكامپيوتر دايي بهادر دست ميزدي مامان توچرا انقدر ورجه ورجه مي كني جانم بعدازظهر پنجشنيه هم كه علي وعمو حسين وزنمو اومدن محل رفتيم باغ دور زديم وشب هم شام خونه عمو رضا اينهابوديم البته پسرم ديگه آقا شده چون بابايي نبودش ماماني را زياد اذيت نكرده &...
نویسنده :
مامان روجا
11:22
پسرم مرد شده
عزيز جانم ما ديروز بعدازظهر رفتيم خونه مامان انيس ،چون فردا بابات ميخواد بره تهران مراسم عزاداري حضرت زهرا شركت كنه تازه به بابا يي گفتم برات خيلي دعا كنه زود زود بزرگ بشي وقتي هم بابا نيست تو مرد كوچك من هستي بابا داشت ميرفت خيلي سفارش كرده الانم پيش مامان انيس وخاله مرجان هستي شلوغ نكني عزيزم ...
نویسنده :
مامان روجا
10:58
بزرگ شدن گل پسرم
شاخ نبات مامان دیروز منو بابایی بردیمت بیرون وتو چقدر کیف کردی چون رفتیم پارک بچه ها داشتن بازی میکردن وتو نگاهشون میکردی تازه مامانی من وبابایی رفتیم بستنی هم خوردیم تو هم که نصف بستنی منو خوردی شب هم دایی بهادر اومد خونمون تو هم دیگه داشتی منفجر میشدی ...
نویسنده :
مامان روجا
13:08