محمد سامين محمد سامين ، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

سامين نفس بابا ومامان

پله پله تا بزرگ شدن

                سلام عزيزم اول از همه يك عذرخواهي كاملا بزرگ از پسر گلم بكنم كه 1 هفته به وبش سر نزدم ماماني اين هفته خيلي سرم شلوغ بود اميدوارم بتون زود به زود وبتو آپ كنم                     پسر ماماني خيلي ديگه مردشده كارهاي بامزه خيلي انجام ميده كلمات جديد ياد گرفته ماماني خيلي برام ناز ميكني وقتي ماماني دراز ميكشه مياي صورت نازتو ميذاري رو صورتم ماماني بعضي اوقات ميري روي صندلي اسبيت اون بالا واي ميستي كه خيلي خطرناكه عزيزم مواظب خودت باش ...
25 ارديبهشت 1390

تعطيلاتي كه گذشت پسر شلوغ ماماني

      پنجشنبه گنجشكك اش مشي من پنجشنبه كه شما را گذاشتم خونه مامان انيس وقتي از اداره رفتم خونه چقدر بهت خوش گذشته بود همهش داشتي دور ميزدي وكيف ميكردي ميرفتي اتاق خاله مرجان اذيتش ميكردي وكتابها وكامپيوتر دايي بهادر دست ميزدي مامان توچرا انقدر ورجه ورجه مي كني جانم  بعدازظهر پنجشنيه هم كه علي وعمو حسين وزنمو اومدن محل رفتيم   باغ دور زديم وشب هم شام خونه عمو رضا اينهابوديم البته پسرم ديگه آقا شده چون بابايي نبودش ماماني را زياد اذيت نكرده                      &...
18 ارديبهشت 1390

پسرم مرد شده

                                 عزيز جانم ما ديروز بعدازظهر رفتيم خونه مامان انيس ،چون فردا بابات ميخواد بره تهران مراسم عزاداري حضرت زهرا شركت كنه تازه به بابا يي گفتم برات خيلي دعا كنه زود زود بزرگ بشي وقتي هم بابا نيست  تو مرد كوچك من هستي بابا داشت ميرفت خيلي سفارش كرده الانم پيش مامان انيس وخاله مرجان هستي شلوغ نكني عزيزم     ...
15 ارديبهشت 1390

بزرگ شدن گل پسرم

  شاخ نبات مامان دیروز منو بابایی بردیمت بیرون وتو چقدر کیف کردی چون رفتیم پارک بچه ها داشتن بازی میکردن وتو نگاهشون میکردی تازه مامانی من وبابایی رفتیم بستنی هم خوردیم تو هم که نصف بستنی منو خوردی شب هم دایی بهادر اومد خونمون تو هم دیگه داشتی منفجر میشدی ...
13 ارديبهشت 1390

عزیزم دعا کن.....

      عزیزم گلم آمدم اما با تاخیر چند روزه چون مهمون داشته ایم دایی بابک وزن دایی الهه  چند روز هم هست اصلا حالم خوب نیست  آما با دیدن شیرینکاریات به آینده امیدوار میشم   عزیزم از تو میخوام دعا کنی مشکلات هم حل بشه خدایا به قلب کوچیک وناز سامین من در رحمتت را به روی همه باز کن
12 ارديبهشت 1390

تعطيلات خوش بهاري

 سلام صبح زیبای بهاریتون بخیر گل آقای من پنجشنبه رفتیم خونه مامان انیس بهت در حد تیم ملی خوش گذشت با دایی بهادر وخاله مرجان خیلی بازی کردی غروبش شمیم وعلی و عمو حسین اینها و  عموقهر مان  وزنمو شهربانو اومدن اونجا وچقدر بهت کیف داد وبازی کردی جمعه هم خیلی با بابا مازی تو حیاط  مامانی اینها بازی کردی                                              عزيز گلم بعدازظهر جمعه هم محمد كوچو...
10 ارديبهشت 1390

آنهايي كه دوستشان داريم

آقا پسر نازم دیروز برای ٢الی ٣ ساعت پیش بابایی تنها بودی من و شکوفه جون رفتیم سینما البته بابایی هی اصرار کرد دلم توی سینما هم واسه قیشه ویشه میرفت غروب که اومدم خونه پریدی تو بغلم به  هیج وجه هم راضی نمیشدی بیایی پایین            ای همه وجودم که از وجود توست                                 زندگی یعنی بدون هیچ امروز دلمون واسه کسهایی که ازمن ومامانی دورن وپیش ما نیستن عکسهای بهاری میذ...
8 ارديبهشت 1390

14 ماهگیت مبارک

گلم امروز رفتی تو ١٤ ماهگی     ماهگردت مبارک              امیدوارم ماه خوبی در انتظارت بشه دراین ماه مامانی دوست داره یه مقدار تپل تربشي غذا هم بيشتر بخوري    یه مقدار منظم تر بشی مامانی این روزها دیگه خیلی داری شلخته بازی در میاری             پسر عزيزم يه كار خيلي خوب هم ميكنه نزديك اذان كه ميشه اذان گوش ميده با صداي نازش هم اذان ميگه وبعد كه بابايي وماماني ميخوان نماز بخونن عشق اين داره جانماز باز شه تا  تسبيح برداره تو دستش تسبيح بزنه  ...
7 ارديبهشت 1390