درد ودل ماماني
سلام به همه اونهاييي كه دوستشون دارم
سامين گلم درسته كه ماماني دير به دير مياد بهت سر بزنه اما از اين به بعد بخاطر خاله عاطفه وني ني ش هم كه شده واز مادورن زود به زود ميام اينجا
سامين پسرم تو اين يكسالي كه كمتر به اينجا سر ميزدم براي خودش اقايي شده سامين پسرم الان دقيقا 34 ماهش هست وقتي به گذر عمر نگاه ميكنم احساس ميكنم همين ديروز كه پسرمو اولين تو بغل گرفتم اما الان شده تكيه گاهم البته ميدونم ماماني خيلي برات وقت كم ميزارم وتك تك ثانيه هايي كه باهات نيستم عذاب وجدان دارم اما وقتي بهم مي چسبي بقول معروف كنه ميشي از ته دلم ذوق ميكنم
وقتي شبها توخواب دستهاتو رو گردنم ميندازي ونميزاري تكون بخورم
وقتي كه ميخواي يه چيزي رو از من بگيري ميگي مامانييييييييييييييييييييي
وقتي ميخواي خودتو برام لوس كني شكلك در مياري
وقتي با هم قهر ميكني ميري به ديوار تكيه ميدي
وقتي كه عصباني ميشم ادامو در مياري
وقتي كه بهم گير ميدي تو دفتر نقاشيت من نقاشي كنم وخودت ميگي من بلد نه
وقتهايي كه ماماني رو اذيت ميكني وبه حرفهاش گوش نميدي
وهمه وقتهايي كه با لحظه لحظه شيريكاريتها هستم برام دنيايي هست فراموش نشدني
وخدا را بخاطر همه اين شيرينها شكر ميكنم وخودش ميدونم هميشه ممنونش هستم از اينكه پسري سالم بهم داده ومن وبابايي تمام تلاشمون براي تربيت درستش ميكنيم.