تعطیلات تاسوعا وعاشورا
پسر گل نازم اي كسي كه تك تك تپشهاي قلبم براي رويشت به تا پ تاپ ميافته پسرم الان روزها وماهها ميگذره وهرروز بزرگتر بزرگتر ميشي گاهي ميترسم كه نكنه در تربيتت كوتاهي كنم چون واقعا در بعضي مواقع در برابر رفتارهات مستاصل ميشم ونميدونم چه رفتاري را انجام بدم الان ديگه داري هرروز رفتارهاي تازه اي ياد ميگيري ديشب چند تا كار بد كردي كه مامان عصباني شد ودعوات كرد حسابي با خودكار روي يخچال خط كشيدي اسباب بازي را روي تلويزيون ميكشيدي و كنترل پرت ميكردي تازه دعوات هم كه ميكردم جيغميكشيدي ميدونم پسرم اينها همه اقتضاي سن توست اما سعي ميكنم تا متوجه شي كه اين كارها خوب نيست فقط از خداي خودم ميخوام به من توانايي بده تا اين امانت را به صورت احسن تحويلش دهم خدايا من را شرمنده خودت نكن خدايا پسر گل من را كه مثل اب پاكه از پليدي دور نگه داره خدايا توكلم به توست
ما تو اين مدت كه تعطيلي بود براي تاسوعا وعاشورا رفتيم سوادكوه چون داشتن براي شب تاسوعا نذري ميدادن اونجا با النا خيلي بهت خوش گذشت البته يه مقدار اذيتش هم ميكردي وهي دنبالش بودي تا يه سيخونكي بهش بزني هي هم مامان اذيت ميكردي كه واسه خودت دور بزني شبش هم رفتيم محل دايي محسن اينها شب تو خونه شون بوديم با عمو رامين اينها حسابي بهت خوش گذشت وكيف كردي اونجا تعزيه هم رفتيم وشما هي ميگفتين به من نيزه وشمشير بدين وبعداز ظهر روز عاشورا برگشتيم به بابل وبابا مقيم اينها هم با ما اومدن بابل تا شب 4 شنبه هم اينجا موندن
البته عکسها را بعدا برات میزارم چون فعلا از مموری دوربین حذف شود باید ریکاوری شه شرمنده مامانی