گل نازم
سلام به عزيز جانم كه يه مدتي كامپيوتر مامانت خراب خيلي سخت برات پست ميزاره جانم اما خاطرات با بودنت در ذهنم هميشه ذخيره ميشه گلم
پسرم الان براي خودش مردي شده يه مرد بزرگ وقتي بابا مازي براي كارش ميره تهران هميشه به باباش ميگم مرد خونه سامين هستش البته بگم سامين گلم يه سري كارهايي ميكنه كه مامانش دوست نداره مثلا جديدا لج كردن ياد گرفت كه بابايي وماماني دارن باهاش مقابله ميكنن چون يه پسر خوب نبايد اين كارها را كن
وقتي گل پسرم با ناز مامانشو صدا ميكنه دلم غش ميره ميگه ماماني الهي بگردم
ديروز داشتم تصاوير حيوانات بهش نشون ميدادم به روباه كه رسيدم بهش ميگم بگو روباه بعد از چند لحظه ميگه بابا
هي ميره مياد نو بوس ميكنه براي من ناز ميكنه همش ميگن اين اگر دختر بود چي ميشد قرار اخره هفته اگر خدا بخواد بريم تهران تا عيد قربان برگرديم جون بابا مقيم اينها رفتن قشم و چهارشنبه هم برميگردن ما هم بريم سوغاتيهامون بگيرم