ماهگرد هفده ماهگيت مبارك
سلام عزيزدلم اي كه همه نفسهايم را به عشق تو ميكشم واميدم به اميد توست اي تك واژه زندگيم من وبابايي با ديدنت وجود دوباره ميگرييم هم اكنون كه روزها ازپي هم ميگذرند وبه شيرين كاريهات اضافه ميشه براي من وبابايي دنيا ديگه اي هستش ديروز 16ماهگيت تموم شد ووارد 17 ماهگي شدي 17 ماهي كه تك تك دقايقش برايم خاطره هستش گاهي اوقات با خودم فكر ميكنم واقعا ما لايق داشتن پسر گلي مثل شما بوديم عزيز دلم ورودت به ماه 17 زندگيت تبريك ميگم
ماهگردت مبارك باد
پيشي من الان خيلي شلوغ والبته كنجكاو شدي اگر من وبابايي يك لحظه ازت چشم برداريم يه جايي ازخونه راخراب ميكني از شيرينكاريات نگم كه لوس كردنت بعد هر دعوا آخرشه وبهم مثل يه گربه ملوس ميچسبي راستي جديدا خوب از مبل ميري بالا وهمه مبلها را جمع كرديم خونه مون بيشتر شبيه مسجد شده
خاله مرجان هي ميگه سوسك شاخدا خاله خيلي شلوغ شده
البته ما 5 شنبه رفتيم خونه مامان انيس بعداز ظهر هم عمو قهر مان اينها با عمو حامد اومدن اونجا تازه با دايي بهادر رفتي تو حياط با شلنگ يك آب تني توپ هم كردي وشب رفتيم خونه عمورامين اونجا هم شما با النا ناز هي بازي كردي تازه يه كار بعد هم كردي كه صورت اونو گاز گرفتي البته ماماني شما كه ميري هر كي بغل كني بجاي بوس گاز ميگيري عزيزم مات بوس ميديم نه اينگه گاز بگيريم وشب هم برگشتيم خونه
ناز من من وبابايي دعا ميكنيم هميشه خداوند ياريگرت باشه وزير سايه قر آن باشي